وقتي 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زير انداختي و لبخند زدي

وقتي که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روي شونه هام گذاشتي و دستم رو تو دستات گرفتي

انگار از اين که منو از دست بدي وحشت داشتي!

وقتي که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

صبحانه مو آماده کردي و برام آوردي، پيشونيم رو بوسيدي

گفتي بهتره عجله کني ، داره ديرت مي شه

وقتي 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم

بهم گفتي اگه راستي راستي دوستم داري

بعد از کارت زود بيا خونه!

وقتي 40 ساله شدي و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتي ميز شام رو تميز مي کردي و گفتي باشه عزيزم ولي الان وقت اينه که بري

تو درسها به بچه مون کمک کني

وقتي که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتني مي بافتي

بهم نگاه کردي و خنديدي!

وقتي 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدي

وقتي که 70 ساله شدي و من بهت گفتم دوستت دارم

در حالي که روي صندلي راحتيمون نشسته بوديم

من نامه هاي عاشقانه ات رو که 50 سال پيش براي من نوشته بودي رو مي خوندم

و دستامون تو دست هم بود!

وقتي که 80 سالت شد ، اين تو بودي که گفتي که من رو دوست داري

نتونستم چيزي بگم فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترين روز زندگي من بود ، چون تو هم گفتي که منو دوست داري!

برچسب‌ها:

در سال سوم نظری...عاشقت شدم

دسته بندی : <-CategoryName->

 

در سال سوم نظری...عاشقت شدم
نه ماه محض دربه دری- عاشقت شدم

 

مثل خودم عجیب غریب است عشق من
چون قبل اینکه دل ببری عاشقت شدم

 

 دارم به بار عشق شما فکر میکنم
که من چطور یک نفری عاشقت شدم


 
 نه از طریق نامه و دیوار وپنجره...
به شیوه ی جدید تری عاشقت شدم

 

بی آنکه با برادرتان هم دهن شوم
بی هیچ ترس ودردسری- عاشقت شدم

 

از شهررد شدی ومن ای سیب سرخ خیس*
با شعر (فاضل نظری) عاشقت شدم

 

 

 

"امیر رضا پدرام یار "


برچسب‌ها:

چشمانت را ببند آسوده بخواب

دسته بندی : <-CategoryName->


برچسب‌ها:

مشکلی نیست ، بگویند طرف کم دارد

دسته بندی : <-CategoryName->

 

 

مشکلی نیست ، بگویند طرف کم دارد

حال دیوانه کجا قصه مبهم دارد

 

جبرئیلم اگر امروز ، به من خرده نگیر

دکمه در دکمه تنت حضرت مریم دارد

 

باز با ارتش زیبایی تو درگیرم

خط چشمت خبر از خط مقدم دارد

 

لای موهات اسیرم ، تو مرا دار بزن !

آنکه پیروز شده حق مسلم دارد

 

بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است

لعنتی ! لمس تنت زلزله بم دارد

 

وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ

با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد

 

علی صفری


برچسب‌ها:

آخرین مطالب

» گنجینه "هزارویک شب 1001 داستان" ( 1395/08/01 )
» شعر بمب جنون علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» شعر اتاق علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» می‌شوی آهـوی تهرانـی، می‌شوم صیاد شیرازی ( 1394/03/01 )
» صحنه... علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» نعنای تند/ مزّه ی اُربیت / سوء ظن! ( 1394/03/01 )
» تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی ( 1394/03/01 )
» چون شورشی که سلطه ی خان را به هم زده ست ( 1394/02/19 )
» بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم ( 1394/02/19 )
» من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟ ( 1394/02/19 )
» عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد ( 1394/02/19 )
» حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای ( 1394/02/19 )
» تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود ( 1394/02/16 )
» دختر ِ شیخ! بهـــار آمده غم جایــز نیست ( 1394/01/09 )
» ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات ( 1393/12/09 )
» نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش ( 1393/12/09 )
» روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود ( 1393/12/09 )
» دختر ِ سعدی! ( 1393/12/06 )
» دختر ِ فردوسی! ( 1393/12/06 )
» و من با تکیـــه بر چشم تو ثابت می کنم روزی ( 1393/12/06 )
» گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک ( 1393/12/06 )
» هوایِ داغِ بندر کُش ( 1393/12/06 )
» دوباره چــرخ می‌زنــم شبیه یک الکترون ( 1393/12/06 )

لینکستان

نویسندگان

ADS

درباره ما