ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات

خنده ات اعجاز شهناز است در کرد بیات

مطلع یک مثنویِ هفت مَن زیبایی ات

ابــــروانت، فاعلاتن، فاعلاتن، فاعلات

من انار و حافظ آوردم، تو هـــم چایـــی بریز

آی می چسبد شب یلدا هل و چایی نبات

جنگل آشوب من ای آهوی کوهستان شعر

این گـوزن پیــر را بیـــــچاره کرده خنده هات

می رود، بومی کشد، شلیک، مرغی می پرد

گردنش خــم مــی شود، آرام می افتد به پات

گرده اش می سوزد و پلکش که سنگین می شود

می کشد آهـــی، کـه آهــو... جان جنگل به فدات

سروها قد مـــی کشند از داغــــی خــون گوزن

عشق قل قل می زند از چشمه ها و بعد، کات:

پوستش را پوستین کـرده زنــی در نخـــجوان

شاخ هایش دسته ی چاقوی مردی در هرات

 

حامد عسکری


برچسب‌ها:

نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش

اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش

قناری های این اطراف را بی بال و پر کرده

صدای  نازک  برخورد  چینـی  با  النگویش

مضاعف می کند زیبایی اش را گوشوار آنسان

کـــه در باغــی درختــی مهــربان را  آلبالویش

کســوف  ماه  رخ  داده ست  یا  بالا بلای  من

به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟

اگــر پیــچ امین الدوله بودم می توانستم

کمی از ساقه هایم را ببندم دور بازویش

تـو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی

یکی با خنده تلخش یکی با برق چاقویش

قضاوت می کند تاریـــخ بیـــن خان ده با من

که از من شعر می ماند و از او باغ گردویش

رعیت زاده  بودم  دخترش  را  خان نداد  و  من

هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش

 

حامد عسکری


برچسب‌ها:

 

روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود

نم نم و بــا نــاز هی دارد  عقب تر می رود

دست نامریی ِ باد و دسته های تار مو

وای این نامرد با آنها چه بد ور می رود

می زنی لبخند و بیش از پیش خوشگل می شوی

اختیــــار  ایـن  دلــم  از  دست  مــن  در  مـی رود

واژه های شعر من کم کم سبک تر می شوند

این غــزل دارد بـه سمت سبک دیگـــر می رود

پــا شدی.... انــگار بــر پــا شد قیامت در دلم

رفتی و گفتم ببین ملعون چه محشر می رود

ابـروانت مـی شود یــادآور " هشتاد و هشت"

چشم هایت باز سمت " فتنه " و شر می رود

گــر تــو را ای فتنـه ، شیـخ شهر ننمایـد مهار

مثل ایمــــان مــن ، امنیت ز کشـــور می رود

اهــل نفــرین نیستم امـــا خدا لعنت کنــد

آنکه را یک روز همراهت به محضر می رود...


برچسب‌ها:

دختر ِ سعدی!

دسته بندی : <-CategoryName->

 

نامه نوشتن

 

دختر ِ سعدی! هلاک ِ بوسه ای شیرازی ام

آنقدر مســـــــتم که حتا با لبی هم رازی ام

تا که بابا "مشــرف الدین" برنگشته زود باش

کمتر از اینها بده با خنده هـــــــایت بازی ام

مادرت من را نبیند پشــــــت ِ در، بد میشود

رویگردان از "اتابــــک خان" و حکم ِ قاضی ام

خنجر ابرو! چشمهـــــایت غارت ِ قوم ِ مغول

زخمی از ناز ِ تو و مغلــــوب ِ مژگان تازی ام

خانده ام رقص ِ تو را در بوستان ِ شیخ اجل

عاشق ِ پروانگی های ِ تو و طنــــــــازی ام

نیست همرنگ ِ لبانت در گلســـــــتان ِ انار

با فقط یک باب از بوسیــدنت هم راضی ام

مثل ِ بابای ِ تو من هم کار و بارم شاعری ست

تکه نانی دارم و اهـــــــل ِ غزلپـــــردازی ام

اهل ِ این دوره که نه، از قرن ِ دوری آمـــدم

ساکن ِ آینده و برگشـــته سوی ِ ماضی ام

من همین هستم که می بینی: زلال و ساده دل

خســـته از هرچــه ریا و هرچـــه ظاهر سازی ام

این غزل تقدیم ِ تو، با من عروسی میکنی؟

ای فدااااااای ِ "بله" ی ِ تو دلبر ِ شیرازی ام!

 


برچسب‌ها:

دختر ِ فردوسی!

دسته بندی : <-CategoryName->

 

 

 

 

دختر ِ فردوسی! از مشرق انار آورده ام

یک سبد شاتوت ِ ســرخ ِ آبدار آورده ام

نازدخت ِ پیرهن طوسی ِ طوس ِ باستان!

مخمــل ِ رنگیــن کمـــان ِ زرنگار آورده ام

دست ِ باد است این که دارد میزند بر در کلون

همزمان با سـاز ِ باران،  من سه تار آورده ام

سرد ِ سرد است آتشی روشن کن از خندیدنت

هیمه هیمه بوســـه های ِ بی شمــار آورده ام

دم کن از چای ِ بخارا استکانی، خسته ام

قند ِ ایران ِ  کهـــن  از  قندهــــار  آورده ام

نیستم از گزمه های ِ غزنوی، آسوده باش

شاعـــری تنهایـــم و جان را قمار آورده ام

سی پر ِ سیمرغ از سی سال رنج ِ پارسی

چند بـــرگ ِ شاهنــامـه، شاهکار آورده ام

زابلستانی، تهمتن زاده ای، بهمـن رخی

چشمه ای رویین تن از اسفندیار آورده ام

جای ِ هر بیتی که دینار ِ طلایش نقره شد

سهــم ِ بابا زر از انگــــور ِ خمـــار آورده ام

تا پس از این ها بگردم دور ِ قد و قامتت

کهکشانی عشق بر روی مدار آورده ام

از هزار و چند سال ِ بعد برگشتم قدیم

یک دل ِ جا مانده در گرد و غبار آورده ام

خشتی از دیوارتان ترسم که بردارد ترک

بر در ِ چوبــی تان از بس فشار آورده ام

می پذیری بعد از این یار ِ وفادارت شوم؟

این غزل را هم به رسم ِ یادگار آورده ام

 

شهراد میدری


برچسب‌ها:

 

 

...و من با تکیـــه بر چشم تو ثابت می کنم روزی

که دنیا گردش سیبی است ، کز دست خدا افتاد


برچسب‌ها:
نویسنده: مسعود نوذری | چهار شنبه 6 اسفند 1393برچسب:جملات عاشقانه,تکه شعر های عاشقانه, جملات زیبا و احساسی,جملات طعنه آمیز عاشقانه, - 22:45

 

...

 

گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک

حالت  از  دیدنمان  جا  نمیاید،  به درک

کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی

مرد ِ  دیـــوانــه  به  لیلا  نمیاید ،  بــه  درک

هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات

قدر ِ  پلکی  به  تماشا  نمیاید، به درک

راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو

نان ِ  خشکی  به  مربا  نمیاید ،  بــه درک

من ِ بیکس سر ِ جایم بتمرگم بهتر

قد ِ مرداب به دریا نمیاید،  به درک

نسخه پیچیده مرا دور ِ خودش هر شب درد

قرص ِ  ماهت  به  مداوا  نمیاید، به درک

من خودم خواسته ام پشت ِ سرت گریه کنم

نفســـم  بعــد ِ  تـــو  بالا نمیاید؟ به درک

تو  برو  دلنگران ِ  من ِ  بیچـــاره نباش

مرگ هم سمت ِ دل ما نمیاید، به درک

نیستم لایق ِ خوشبختی و میدانم خوب

به من ایــن گونه غلطها نمیاید، به درک

سقط کن عشق ِ مرا و بزن اصلن زیرش

هر جنینی کـــه بــه دنیا نمیاید به درک

 

شهراد میدری


برچسب‌ها:

هوایِ داغِ بندر کُش

دسته بندی : <-CategoryName->

 

هوایِ داغِ بندر کُش

دوباره رقص پارو ها...

به لنگر می کِشم دندان !

کنار لَنج و جاشو ها

کنار دست این شاعر

به قصد دلبری بنشین

من و تو؛ تووی لنگرگاه

بدونِ روسری بنشین

کلاغ قصه سر در گُم

دوباره اولِ دفتر

دو تا انسانِ معمولی

تو از تهران ، من از بندر

جنوبِ داغِ من، با تو

شمالِ خوبِ تو، با من

دو تا سگ بسته ای،وحشی

به چشمانت بگو لطفا"!

حضورت گوشه ی بیداد

روایت های تصویری

به دست فتنه می افتم

در آغوشم که می گیری

چه حالی میکنم وقتی

پُر از آشوب و بیدادی

به ویران کَردَنَم بنشین

چقدر ای عشق، خردادی !

دروغِ مَردِ شاعر را

تو باید خوب بشناسی

تنت،جمهوریِ مطلق

لبت،اصلِ دموکراسی

سیاسی می شوم این بار

به استبداد،بدبینم

بدونِ طرحِ توجیهی

تو را اینطور می بینم

تَبِ دیکتاتوری داری

خودِ پینوشه در شیلی

دلیلِ اتفاقات ِ

شروعِ جنگِ تحمیلی

مخالف بودنم،حتمی ست

به نوعی،بنده،چپ/کوکم

من از این بندرِ آرام

به تهرانِ تو، مشکوکم

تو حزب الله لبنانی

وَ چشمان ِ تو بیروت است

تمام پاچه گیری ها

به سگ های تو مربوط است!

به ثبتِ رسمیِ محضر

تو قطعا"،معتبر هستی

فلسطین تو خواهم شد

اگر،اشغالگر هستی!

تو مثل فتح خرمشهر

تو شوق ِبوسه ای پنهان

تویی خوشحالی ِ بعد از

شکستِ حصر ِ آبادان

هوایِ داغِ بندر کُش

تو با من، تووی لنگرگاه

شروعِ فتنه ای تازه

از آغوشِ تو،

بسم الله...


برچسب‌ها:

 

 

 

 

 

دوباره چــرخ می‌زنــم شبیه یک الکترون 

مسافرم و می‌روم دوبی، ونیز، لاهه، بُن 

چـه حالت شناوری گرفته حرکت زمین 

درست مثل بازی ستاره‌های بارسلون 

کسی درون دست خود گرفته هر چه داشتیم 

و  بعد  دست  می‌زند  برای  شیـرجه  بوفون 

درست پیش چشم پاپ، درون شعله‌های رم 

کباب می‌شود مسیــح و دست می‌زند نرون 

بریده شد هـــزار کاج به جرم عید ژانویه 

و کنده شد هزار گور کنار خانه‌ی شارون 

به کوه یخ رسیده‌ها، نشسته، گوش می‌دهند 

زمـــان غــرق تایتانیک بـــه قطعــه سِلِن دیون  

شدیــم صید تورهــا و ماهی بلورها 

اسیر قوطی و فلز، شبیه ماهیان تن 

گریختیــم با هـــم از نگـــاه بـی فــــروغ  هم  

به گوشه‌‌های یک پاساژ به سایه‌های یک مزون 

به آیه‌های اسکناس، به کوچه‌های الکلی 

به تابلوهای رستوران، به خط روشن نئون 

به غرب وحشی قشنگ، به قصه‌های صلح و جنگ 

به حقـــه‌های تام کـــروز به چهــــره‌ی آلن دولون 

به اعتبــار شیخ‌ها دوباره سرکشیده‌ایم 

شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن 

چقــدر خسته‌‌ام از این دو فعل زشت لعنتی 

چه سخت بسته‌اندمان به حلقه‌ی بکن نکن 

از آسمان فراریم و فکر می‌کنم شبی 

مرا ببلعد آخــرش  شکاف  لایه اوزون 

رسید روبروی من، دلم دوباره باغ شد  

لبــان سـرخ و کوچکش کـــه بـــاز  شد شبیه غُنـ 

ـچه. کُند می‌شود سفر، چه سخت می‌شود عبور 

برای  آدمی  اسیر  میان  آهن  و  بتن 

از  ایــن  مسیــر  پر  خطـر  اگر  تو هم  رسیده‌ای 

به بیت سجده دارِ من، ... به نام عشق سجده کن

 


برچسب‌ها:

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت

دسته بندی : <-CategoryName->

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

 

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد

 

دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی

هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد

 

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت

- عاشق که باشی - بیت‌های محشری دارد

 

با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی

هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد

 

حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است

شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد

 

بهمن صباغ زاده


برچسب‌ها:

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

 و چه بی‎ذوق جهانی که مرا با تو ندید


رشته‎ای _جنس همان رشته که بر گردن توست_

چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید


نه کف و ماسه، که نایاب‎ترین مرجان‎ها

 تپش تب‎زدۀ نبض مرا می‎فهمید

 
آسمان روشنی‎اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید


 ما به اندازۀ هم سهم ز دریا بردیم

هیچ‎کس مثل تو و من به تفاهم نرسید


خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید


من که حتی پی پژواک خودم می‎گردم

آخرین زمزمه‎ام را همه شهر شنید

 

محمدعلی بهمنی


برچسب‌ها:

من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم

 

 

من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم 

پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم

همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت

مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم

این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش

آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم

کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست

هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم

فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟

در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم

یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم

لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم

ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت

روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم

تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت

می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم

 

 

کاظم بهمنی


برچسب‌ها:

حس خوب

 

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم 

 راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

 

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

 

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

 

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

 

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

 

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه    ...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

 

:: رضا احسان‌پور :: مجموعه غزل «چه حرف‌ها   »


برچسب‌ها:

باران در تاکسی

 

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟

 

گفتی: سلام؛ می‌روم آقا خودم... سپاس

گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز

 

گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟

گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز

 

لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...

زحمت؟! چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز...

 

باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!

مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز

 

من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!

 (دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)

 

من غرق روسری تو بودم که ناگهان

گفتی: همین بغل... چقَدَر بی‌هوا عزیز؟!

 

رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من

تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز

 

رضا احسان‌پور


برچسب‌ها:
 

بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها  مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها

 

بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها

مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها

 

پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است

به طرزی که کم آوردند توضیح المسائل ها

 

حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت...

حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها

 

مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی

بیا یک بار دیگر هم شبیه آن ((اوایل ها))...

 

و من معنی بعضی شعر ها را دیر می فهمم

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

 

مرتضی عابدپور لنگرودی

 


برچسب‌ها:

آخرین مطالب

» گنجینه "هزارویک شب 1001 داستان" ( 1395/08/01 )
» شعر بمب جنون علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» شعر اتاق علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» می‌شوی آهـوی تهرانـی، می‌شوم صیاد شیرازی ( 1394/03/01 )
» صحنه... علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» نعنای تند/ مزّه ی اُربیت / سوء ظن! ( 1394/03/01 )
» تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی ( 1394/03/01 )
» چون شورشی که سلطه ی خان را به هم زده ست ( 1394/02/19 )
» بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم ( 1394/02/19 )
» من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟ ( 1394/02/19 )
» عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد ( 1394/02/19 )
» حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای ( 1394/02/19 )
» تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود ( 1394/02/16 )
» دختر ِ شیخ! بهـــار آمده غم جایــز نیست ( 1394/01/09 )
» ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات ( 1393/12/09 )
» نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش ( 1393/12/09 )
» روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود ( 1393/12/09 )
» دختر ِ سعدی! ( 1393/12/06 )
» دختر ِ فردوسی! ( 1393/12/06 )
» و من با تکیـــه بر چشم تو ثابت می کنم روزی ( 1393/12/06 )
» گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک ( 1393/12/06 )
» هوایِ داغِ بندر کُش ( 1393/12/06 )
» دوباره چــرخ می‌زنــم شبیه یک الکترون ( 1393/12/06 )

لینکستان

نویسندگان

ADS

درباره ما