...

 

گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک

حالت  از  دیدنمان  جا  نمیاید،  به درک

کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی

مرد ِ  دیـــوانــه  به  لیلا  نمیاید ،  بــه  درک

هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات

قدر ِ  پلکی  به  تماشا  نمیاید، به درک

راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو

نان ِ  خشکی  به  مربا  نمیاید ،  بــه درک

من ِ بیکس سر ِ جایم بتمرگم بهتر

قد ِ مرداب به دریا نمیاید،  به درک

نسخه پیچیده مرا دور ِ خودش هر شب درد

قرص ِ  ماهت  به  مداوا  نمیاید، به درک

من خودم خواسته ام پشت ِ سرت گریه کنم

نفســـم  بعــد ِ  تـــو  بالا نمیاید؟ به درک

تو  برو  دلنگران ِ  من ِ  بیچـــاره نباش

مرگ هم سمت ِ دل ما نمیاید، به درک

نیستم لایق ِ خوشبختی و میدانم خوب

به من ایــن گونه غلطها نمیاید، به درک

سقط کن عشق ِ مرا و بزن اصلن زیرش

هر جنینی کـــه بــه دنیا نمیاید به درک

 

شهراد میدری


برچسب‌ها:

هوایِ داغِ بندر کُش

دسته بندی : <-CategoryName->

 

هوایِ داغِ بندر کُش

دوباره رقص پارو ها...

به لنگر می کِشم دندان !

کنار لَنج و جاشو ها

کنار دست این شاعر

به قصد دلبری بنشین

من و تو؛ تووی لنگرگاه

بدونِ روسری بنشین

کلاغ قصه سر در گُم

دوباره اولِ دفتر

دو تا انسانِ معمولی

تو از تهران ، من از بندر

جنوبِ داغِ من، با تو

شمالِ خوبِ تو، با من

دو تا سگ بسته ای،وحشی

به چشمانت بگو لطفا"!

حضورت گوشه ی بیداد

روایت های تصویری

به دست فتنه می افتم

در آغوشم که می گیری

چه حالی میکنم وقتی

پُر از آشوب و بیدادی

به ویران کَردَنَم بنشین

چقدر ای عشق، خردادی !

دروغِ مَردِ شاعر را

تو باید خوب بشناسی

تنت،جمهوریِ مطلق

لبت،اصلِ دموکراسی

سیاسی می شوم این بار

به استبداد،بدبینم

بدونِ طرحِ توجیهی

تو را اینطور می بینم

تَبِ دیکتاتوری داری

خودِ پینوشه در شیلی

دلیلِ اتفاقات ِ

شروعِ جنگِ تحمیلی

مخالف بودنم،حتمی ست

به نوعی،بنده،چپ/کوکم

من از این بندرِ آرام

به تهرانِ تو، مشکوکم

تو حزب الله لبنانی

وَ چشمان ِ تو بیروت است

تمام پاچه گیری ها

به سگ های تو مربوط است!

به ثبتِ رسمیِ محضر

تو قطعا"،معتبر هستی

فلسطین تو خواهم شد

اگر،اشغالگر هستی!

تو مثل فتح خرمشهر

تو شوق ِبوسه ای پنهان

تویی خوشحالی ِ بعد از

شکستِ حصر ِ آبادان

هوایِ داغِ بندر کُش

تو با من، تووی لنگرگاه

شروعِ فتنه ای تازه

از آغوشِ تو،

بسم الله...


برچسب‌ها:

 

 

 

 

 

دوباره چــرخ می‌زنــم شبیه یک الکترون 

مسافرم و می‌روم دوبی، ونیز، لاهه، بُن 

چـه حالت شناوری گرفته حرکت زمین 

درست مثل بازی ستاره‌های بارسلون 

کسی درون دست خود گرفته هر چه داشتیم 

و  بعد  دست  می‌زند  برای  شیـرجه  بوفون 

درست پیش چشم پاپ، درون شعله‌های رم 

کباب می‌شود مسیــح و دست می‌زند نرون 

بریده شد هـــزار کاج به جرم عید ژانویه 

و کنده شد هزار گور کنار خانه‌ی شارون 

به کوه یخ رسیده‌ها، نشسته، گوش می‌دهند 

زمـــان غــرق تایتانیک بـــه قطعــه سِلِن دیون  

شدیــم صید تورهــا و ماهی بلورها 

اسیر قوطی و فلز، شبیه ماهیان تن 

گریختیــم با هـــم از نگـــاه بـی فــــروغ  هم  

به گوشه‌‌های یک پاساژ به سایه‌های یک مزون 

به آیه‌های اسکناس، به کوچه‌های الکلی 

به تابلوهای رستوران، به خط روشن نئون 

به غرب وحشی قشنگ، به قصه‌های صلح و جنگ 

به حقـــه‌های تام کـــروز به چهــــره‌ی آلن دولون 

به اعتبــار شیخ‌ها دوباره سرکشیده‌ایم 

شراب را سبو سبو و نفت را گالن گالن 

چقــدر خسته‌‌ام از این دو فعل زشت لعنتی 

چه سخت بسته‌اندمان به حلقه‌ی بکن نکن 

از آسمان فراریم و فکر می‌کنم شبی 

مرا ببلعد آخــرش  شکاف  لایه اوزون 

رسید روبروی من، دلم دوباره باغ شد  

لبــان سـرخ و کوچکش کـــه بـــاز  شد شبیه غُنـ 

ـچه. کُند می‌شود سفر، چه سخت می‌شود عبور 

برای  آدمی  اسیر  میان  آهن  و  بتن 

از  ایــن  مسیــر  پر  خطـر  اگر  تو هم  رسیده‌ای 

به بیت سجده دارِ من، ... به نام عشق سجده کن

 


برچسب‌ها:

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت

دسته بندی : <-CategoryName->

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

 

عاشق که باشی شعر شورِ دیگری دارد

لیلی و مجنون قصه‌ی شیرین‌تری دارد

 

دیوان حافظ را شبی صد دفعه می‌بوسی

هر دفعه از آن دفعه فالِ بهتری دارد

 

حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت

- عاشق که باشی - بیت‌های محشری دارد

 

با خواندن بعضی غزل‌ها تازه می‌فهمی

هر شاعری در سینه‌اش پیغمبری دارد

 

حرفِ دلت را با غزل حالی کنی سخت است

شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد

 

بهمن صباغ زاده


برچسب‌ها:

خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید

 و چه بی‎ذوق جهانی که مرا با تو ندید


رشته‎ای _جنس همان رشته که بر گردن توست_

چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید


نه کف و ماسه، که نایاب‎ترین مرجان‎ها

 تپش تب‎زدۀ نبض مرا می‎فهمید

 
آسمان روشنی‎اش را همه بر چشم تو داد

مثل خورشید که خود را به دل من بخشید


 ما به اندازۀ هم سهم ز دریا بردیم

هیچ‎کس مثل تو و من به تفاهم نرسید


خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد

ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید


من که حتی پی پژواک خودم می‎گردم

آخرین زمزمه‎ام را همه شهر شنید

 

محمدعلی بهمنی


برچسب‌ها:

من به بعضی چهره ها چون زود عادت میکنم

 

 

من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم 

پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم

همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت

مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم

این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش

آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم

کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست

هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم

فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟

در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم

یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم

لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم

ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت

روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم

تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت

می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم

 

 

کاظم بهمنی


برچسب‌ها:

حس خوب

 

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم 

 راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

 

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

 

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

 

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

 

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

 

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه    ...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

 

:: رضا احسان‌پور :: مجموعه غزل «چه حرف‌ها   »


برچسب‌ها:

باران در تاکسی

 

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟

 

گفتی: سلام؛ می‌روم آقا خودم... سپاس

گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز

 

گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟

گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز

 

لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...

زحمت؟! چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز...

 

باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!

مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز

 

من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!

 (دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)

 

من غرق روسری تو بودم که ناگهان

گفتی: همین بغل... چقَدَر بی‌هوا عزیز؟!

 

رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من

تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز

 

رضا احسان‌پور


برچسب‌ها:
 

بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها  مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها

 

بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها

مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها

 

پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است

به طرزی که کم آوردند توضیح المسائل ها

 

حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت...

حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها

 

مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی

بیا یک بار دیگر هم شبیه آن ((اوایل ها))...

 

و من معنی بعضی شعر ها را دیر می فهمم

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

 

مرتضی عابدپور لنگرودی

 


برچسب‌ها:

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

 

 

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

 

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

 

قانعم بیشتر ازاین چه بخواهم از تو

گاهی از دور تو را خواب ببینم کافیست

 

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

 

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

 

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

 

محمدعلی بهمنی

 


برچسب‌ها:

ای درآمیخته با هر کسی از راه رسید    !

می توان از تو فقط دور شد و آه کشید

پرچم صلح برافراشته ام بر سر خویش

نه یکی ؛ بلکه به اندازه ی موهای سفید

سال ها مثل درختی که دم نجاری ست

وقت ِ روشن شدن ارّه وجودم لرزید

ناهماهنگی تقدیر نشان داد به من

به تقاضای خود اصرار نباید ورزید

شب کوتاه وصالت به «گمان» شد سپری

دست در زلف تو نابرده دو تا صبح دمید

من از آن کوچ که باید بروی کشته شوی

زنده برگشتم و انگیزه ی پرواز پرید

تلخی وصل ندارد کم از اندوه فراق

شادی بلبل از آنست که بو کرد و نچید

مقصد آنگونه که گفتند به ما ، روشن نیست

دوستان نیمه ی راهید اگر ، برگردید !

 

کاظم بهمنی


برچسب‌ها:

آخرین مطالب

» گنجینه "هزارویک شب 1001 داستان" ( 1395/08/01 )
» شعر بمب جنون علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» شعر اتاق علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» می‌شوی آهـوی تهرانـی، می‌شوم صیاد شیرازی ( 1394/03/01 )
» صحنه... علیرضا آذر ( 1394/03/01 )
» نعنای تند/ مزّه ی اُربیت / سوء ظن! ( 1394/03/01 )
» تــو را با خــاک یکسان می کنم روزی کـــه برگردی ( 1394/03/01 )
» چون شورشی که سلطه ی خان را به هم زده ست ( 1394/02/19 )
» بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم ( 1394/02/19 )
» من‌که در بندم کجا ؟ میدان آزادی کجا ؟ ( 1394/02/19 )
» عاشق که باشی بیت‌های محشری دارد ( 1394/02/19 )
» حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای ( 1394/02/19 )
» تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود ( 1394/02/16 )
» دختر ِ شیخ! بهـــار آمده غم جایــز نیست ( 1394/01/09 )
» ای لب تــو قبله ی زنبورهــــای سومنـات ( 1393/12/09 )
» نشسته در حیاط و ظرف چینـی روی زانــویش ( 1393/12/09 )
» روسری فهمیده دارد صبر من سر می رود ( 1393/12/09 )
» دختر ِ سعدی! ( 1393/12/06 )
» دختر ِ فردوسی! ( 1393/12/06 )
» و من با تکیـــه بر چشم تو ثابت می کنم روزی ( 1393/12/06 )
» گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک ( 1393/12/06 )
» هوایِ داغِ بندر کُش ( 1393/12/06 )
» دوباره چــرخ می‌زنــم شبیه یک الکترون ( 1393/12/06 )
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

لینکستان

نویسندگان

ADS

درباره ما